خاستگاه نظریه ایماگو درمانی

درمان تصویرسازی – ارتباطی (IRT) در ۱۹۷۰ به عرصه زوج‌درمانی راه یافت. طولانی بودن روانکاوی‌های سنتی به لحاظ زمانی و هزینه زیاد درمان از مهم‌ترین عواملی بودند که روان‌درمانی را از شکل پویشی درازمدت به حوزه‌های شناخت بنیاد و گرایش به سرعت سوق دادند. حیطه زوج‌درمانی و خانواده‌درمانی نیز تحت تأثیر بینش‌های رابطه محور پدیدار شده، تمرکز بر متغیرهای میان فردی را آغاز و کارایی قابل مشاهده و کوتاه‌مدت درمان‌ها را مورد توجه قرار دادند. ایماگودرمانی ارتباطی نیز همچنان که از نامش پیداست دست ساخته همین نگرش تلفیقی بوده است.

این رویکرد دو مقوله را به‌طور همزمان مورد تأکید قرار می‌دهد:

  1. شناسایی تأثیرات کودکی بر پویایی‌های ازدواج و انتخاب همسر
  2. اهمیت اکتساب مهارت‌های ارتباطی.

ایماگو درمانی هر دو مقوله تحلیل‌های درون روانی و روابط میان فردی را مورد توجه قرار می‌دهد. ایماگودرمانی یا درمان تصویرسازی ارتباطی (IRT) نوعی درمان تحلیلی ست که توسط هارویل هندریکس با التقاط رویکردهایی چند، بنیان‌گذاری و وارد عرصه زوج‌درمانی شده است. هندریکس اصول ایماگودرمانی را در دو کتاب «عشقی را که می‌خواهید بیافرینید: راهنمایی برای زوج‌ها (۱۹۸۸)» و «عشقی که احساس می‌کنید را حفظ کنید: راهنمایی برای مجردها (۱۹۹۲)» شرح داده است. مبانی نظری آن را تحلیلی به‌ویژه یونگی و مداخلات آن به روانشناسی گشتالت و سایکودرما نسبت می‌دهند. ایماگودرمانی آمیزه‌ای از نظریه‌های دیروز و امروز است.

همان‌طور که از نام نظریه پیداست مهم‌ترین مفاهیمی که هندریکس به آن توجه داشته تصویرسازی ذهنی و «ارتباط» بوده است. این نظریه‌پرداز با تصویرسازی ذهنی زوج‌ها را به «خاطرات کودکی»شان برمی‌گرداند و با بینش رساندن آنان در مورد خاطرات اولیه بار جراحت‌هایی که بر دوش می‌کشند را سبک می‌نماید. درعین‌حال که فلسفه‌ای انعطاف‌پذیر و قابل درک پیرامون روابط به زوج‌ها عرضه می‌کند. مهارت‌های لازم جهت حل مسئله و مکالمه را در اختیارشان قرار می‌دهد. فلسفه مطرح شده در این درمان حقیقت عشق و ناکامی‌ها را برای جفت‌ها روشن کرده و نمایان می‌کند که چرا بهتر است همسران بجای فروپاشی رابطه، روی آن کار کنند. ایماگودرمانی در میان طیف وسیعی از مدل‌های در دسترس زوج‌درمانی با مجموعه‌ای از ویژگی‌های ارزشمند شناسایی می‌شود: کاربردی – کوتاه‌مدت – قابل فهم – منطقی – راهگشا و به‌سرعت تأثیرگذار .

نظریه آسیب‌شناسی روانی ایماگودرمانی

آسیب‌شناسی در این دیدگاه برخاسته از روابط معیوب و فعلی همسران است که خود در کودکی هر همسر ریشه دارد. ریشه تمام دشواری‌های کنونی رابطه، گسیختگی‌های پیوندهای مورد انتظار در کودکی است که دوباره در روابط صمیمانه همسران پدیدار خواهند شد . بنیان درمان ایماگویی – ارتباطی بر این عقیده استوار است که هر فرد مخلوق و تابع رابطه و خالق آن نیز می‌باشد به‌عبارت‌دیگر هر شخص در بدو خلقتش زندگی را متصل و در پیوند تمام جنبه‌های خود آغاز می‌کند. مشکلات انسان از آنجایی شروع می‌شود که این پیوند ضروری میان اجزا گسیخته می‌گردد. از مهم‌ترین آنها رفتارهای ناهشیار والدین است. شیوه‌های فرزند پروری والدین عموماً به شیوه‌ای ناهشیارانه از حفظ و ابقاء اتصال اولیه کودک حمایت نمی‌کنند و نتیجه این نا حمایتگری‌ها جدایی کودک از بخش‌های مرتبط وجود خود و نیز بیگانگی از دیگران خواهد بود. گرایش ذاتی و بنیادین هر انسانی اکتساب و احیاء دوباره این پیوند طبیعی است.

ازدواج به‌عنوان عاملی مفید و ساختاردهنده به جوامع و جهت برآوری نیازهای شخصی افراد گسترش یافته است و نیز همگام با همین گرایش ذاتی حرکت می‌کند: ازدواج از نقطه نظر ایماگو درمانگران وسیله‌ای است که افراد به‌وسیله آن تلاش می‌کنند تا آن اتصال و آن پیوند گمشده را ترمیم نمایند.

عشق رؤیایی، فرایندی انتخابی است که افراد در آن به شیوه‌ای ناهشیارانه رابطه را با کسی شبیه مراقب اولیه خود ایجاد می‌کنند و همان‌طور که در کودکی از آن مراقب انتظار حفظ و حمایت از یکپارچگی و برآوری نیازهای ایشان شفا بخشیده، احساس تمامیت و کلیت با هستی را به آنها برگرداند. متأسفانه عموماً این تلاش به شیوه‌ای اجتناب‌ناپذیر با شکست مواجه می‌شود. از آنجا که شباهت همسر انتخاب‌شده با والد برترمان در کودکی دوباره همان جراحت‌ها و هیجانات را بازآفرینی می‌کند رابطه به مکانی برای کشمکش قدرت تبدیل خواهد شد. در همین نقطه است که بیشتر زوج‌ها به دنبال درمان روانه می‌شوند.

به عقیده هندریکس ما در بزرگ‌سالی جذب کسانی می‌شویم که فکر می‌کنیم آنچه در کودکی نداشته‌ایم را به ما خواهند داد: جور شدن ایماگویی. به گفته سلیپ (۱۹۹۴) ایماگو یعنی تصویر روانی موجود در ذهن که از جمع‌آوری پیام‌های مثبت و منفی نهفته شده در تجارب کودکی ایجاد می‌شود. هندریکس (۱۹۹۶) معتقد است که این پیام‌ها از والدین همشیرها و خاله‌ها و عموها و همسالان و معلمان دریافت و در ناهشیار ذخیره می‌گردد.

مرحله شیفتگی

به لحاظ روان‌شناختی عشق رؤیایی و همراه با شیفتگی یک واکنش شیمیایی است. هم اکنون دانشمندان نمایان کرده‌اند که وقتی آدمی عاشق می‌شود ماده‌ای شیمیایی بنام فنیل تیلامین (PEA) در مغز آزاد می‌گردد. این ماده احساسات هیجان وجد و نشاط و سرخوشی را در شخص ایجاد می‌کند (فیشر ۱۹۹۲). فنیل تیلامین یک آمفتامین طبیعی است که کارکرد مغز را افزایش می‌دهد. این آمفتامین در مرکز هیجانی مغز قرار دارد و در افراد نشئگی طبیعی به وجود می‌آورد. ترشح سایر مواد شیمیایی مانند وازوپرسین و اکسی توسین دست به‌دست فنیل تیلامین داده و در ایجاد دلبستگی و امیال جنسی ایفای نقش می‌کنند. دو واقعیت شگفت‌انگیز آنکه فنیل تیلامین تنها در حضور ابژه عشق ترشح می‌شود و مغز حداکثر دو سال توان تحمل این ماده را دارد. از این عشق رؤیایی و رمانتیک همان‌طور که به‌طور طبیعی پدیدار می‌شود به‌طور طبیعی هم پایان می‌یابد.

ایماگودرمانی، عشق رؤیایی را روشی تدبیر شده از سوی طبیعت می‌داند: طبیعت عشق رومانتیک را به‌عنوان روشی هدفمندانه جهت در کنار هم قرار دادن دو انسان که هر دو در مراحل رشد خود به لحاظ هیجانی آسیب دیده و به شیوه‌ای مکمل آسیب‌پذیر شده‌اند طرح‌ریزی کرده است. دکتر هارویل هندریکس عشق رمانتیک را با «بیهوشی طبیعت» نام گذاری کرده و منظور او از کلمه بیهوشی بی حسی و نادیده انگاری شدید عاشق در مورد خطاها و ایرادهای معشوق است. عشق رمانتیک عموماً در دوران نامزدی و مرحله پیش از ازدواج ظاهر می‌گردد.

ایماگو و مغز

واژه ایماگو لغتی لاتین و به معنی تصویر است. ایماگو (تصویر) به این نگرش اشاره می‌کند که ما در درون ذهن تصاویری از هر جنبه مثبت و منفی مراقبان کودکی‌مان نگهداری می‌کنیم. این تصاویر در بخش ناهشیار ذهن نگهداری می‌شوند. البته در ایماگودرمانی منظور از «ناهشیار» بخشی بسیار قدیمی در ذهن است که در همه پستانداران یافت می‌شود. در ایماگودرمانی ناهشیار را تحت عنوان «مغز کهن» بکار می‌بریم.

مغز کهن که از ساقه مغز شروع و تا مرکز آن ادامه می‌یابد شامل دو بخش اصلی است : مغز مخصوص به خزندگان و مغز مرتبط به پستانداران. مغز مربوط به خزندگان محل کارکردهای جسمانی که برای انجامشان نیازی به تفکر ندارد مثل تپش قلب و تنفس و عمل هضم ازاین دسته‌اند. این بخش محل مکانیزمهای بقایی که در وقت برخورد با خطرات فعال می‌شوند، وقتی در مواجه با خطر ادراک شده یکی از سه شیوه جنگ و گریز و میخکوب شدن را بر می‌گزینیم. مغز خزندگان وظیفه دیگری هم دارد: این بخش مراقب احساس آسودگی و امنیت ماست. از این رو چنانچه جانوری سرخوشی و بازی کرده و جفت‌گیری نماید و احساس امنیت کند متعاقباً به کار و خلاقیت بپردازد نشانگر کارکرد خوب و درست این بخش از مغز است (لاکوت ۲۰۰۷).

قسمت مرتبط با پستانداران محلی است که در آن احساسات و نیازمان به برقراری روابط و گرایشمان به زندگی در گروه جای می‌گیرد. این بخش از مغز به مرحله تکاملی پستانداران مربوط است و بر فعالیت‌های زندگی آنها در گروه، غذا دادن به کودکان و تجربه احساسات ایشان تأثیر می‌گذارد، انسان‌ها و حیوانات در داشتن این بخش تکامل‌یافته مشترک‌اند.

اما آنچه ما را از سایر حیوانات متمایز می‌کند لایه سوم مغزمان است. این لایه سوم که گاهی تحت عنوان قشر خاکستری شناخته می‌شود همان کورتکس مغزی (مغز منطقی) است . اندازه کورتکس پنج برابر مغز کهن بوده. کلیه پیشرفت‌های تکنولوژیکی انسان به‌واسطه فعالیت کورتکس صورت می‌گیرند. شاید به همین دلیل آن را با «هشیاری» بخش خودآگاه ذهن معادل دانسته‌اند.

جنبه ناهشیار مغز کهن در زوج‌درمانی اهمیت خاصی دارد. وقتی زوج‌ها عاشق می‌شوند احساسی از امنیت و آسودگی را تجربه می‌کنند، با سرخوشی به هم محبت می‌کنند و عموماً در امور کاری و اجتماعی خلاقیت بیشتری نشان می‌دهند. این همه از کارکردهای مغز کهن است. وقتی دوره شیفتگی کمرنگ می‌شود – که همیشه هم می‌شود – و منابع ناراحت‌کننده خود را نمایان می‌سازند همسران یا می‌جنگند یا می‌گریزند. بعضی‌ها در واکنش، شکایت‌های همسر مثل مرده‌ها بی تفاوت می‌شوند و سایرین تسلیم شدن را انتخاب می‌کنند.

کارکرد مهم دیگر مغز کهن در ایماگودرمانی غیرمنطقی بودن آن است. مغز کهن با وجود بی صدایی، محل ذخیره تراماها و محرومیت‌ها و ناکامی‌ها و خاطرات کودکی است. مغز کهن به علت ویژگی بی زمانی نمی‌تواند میان ناکام شدن در گذشته و ناکام شدن در زمان حال فرقی قائل شود. به همین دلیل واکنش‌های شدید به دور از منطق، در روابط برون‌ریزی می‌شوند، در حقیقت انرژی خود را از مغز کهن دریافت می‌کنند.

شما به عنوان یک ایماگودرمانگر همیشه باید دو رکن را به خاطر داشته باشید: ایمنی و رشد. در آغاز درمان همسران از هم احساس امنیت نمی‌گیرند و این ناایمنی را از طریق جنگ‌وگریز و میخکوب شدن و یا تسلیم گردیدن نشان می‌دهند. هریک از همسران انگشت اتهام را به سوی دیگری می‌گیرد و دیگری را غیرمنطقی، به هم ریخته و آشفته قلمداد می‌کند. یکی از بهترین مداخلات برای ایجاد ایمنی استفاده از تکنیک «خنثی کردن ناکامی‌ها» است.

کشمکش قدرت

کلیشه معروفی هست که «وقتی ماه‌عسل تمام می‌شود این مرحله شروع می‌شود.» در چالش‌های ارتباطی به کرات به جملاتی از این دست بر می‌خوریم: «او مرا درک نمی‌کند. اداره خانواده کار سختی است. او فقط سرگرم امور خودش است. او بیش‌ازحد فوتبال بازی می‌کند. بعضی افراد از طریق تحمیل کردن به دیگری هر روز او را از خود دورتر می‌کنند. بعضی زوج‌ها با استفاده از اعمال قدرت از شیوه‌های اجباری مانند جیغ زدن یا نق زدن استفاده می‌کنند. نمونه‌های بالا همگی شیوه‌های انتخابی افراد برای دست و پا زدن در مرحله چالش قدرت‌اند که دستاورد تمامشان ناکامی است.»

خودبلعیدگی

ایماگودرمانی با تأثیرپذیری از اریکسون (۱۹۵۹) و ماهلر (۱۹۷۵) تاکید می‌کند: وقتی کودکان در عبور موفقیت آمیز از مراحل تحولی طبیعی خود با اشکال مواجه می‌شوند به وقفه و تأخیر در رشد دچار می‌گردند. اما همچنان در آرزوی برآوری نیازهایشان باقی می‌مانند و فقط بر درد و نیازهای درون خودشان توجه می‌کنند. سپس فرد به سازگاری اجباری با شرایط و جبران ناداشته های روانی‌اش در زندگی می‌پردازد و همچنان امیدوار است دیگران به دادش برسند و چیزها را از دریچه چشم او نگاه کنند. خودبلعیدگی قابلیت توجه به حقیقت سایرین را از فرد سلب می‌کند.

ایماگودرمانی یکی از اصلی‌ترین خاستگاه‌های کشمکش قدرت را «خودبینی» هر دو همسر می‌داند. خودبینی وضعیتی است که فرد با درگیر شدن در آن عمدتاً بر رفع‌ورجوع نیازهای روانی خود تمرکز (خودبلعیدگی) و نسبت به چشم‌انداز دیگری بی‌تفاوت می‌ماند. ناکامی‌هایی که در روابط پیش می‌آیند به علامت‌های نشانه‌ای در جاده‌ها بی شباهت نیستند. آنها برای زوج معلوم می‌کنند که گیر کارشان دقیقاً در چه نقطه‌ای است و برای دوباره باهم به جلو رفتن از راه بلدها کمک بخواهند. بر اساس ایماگودرمانی «ناکامی‌های ارتباطی» عموماً به درمانگران هشدار می‌دهند که دو کارکرد اصلی در رابطه با بازسازی به توجه جدی نیاز دارند. که عبارت‌اند از:
◦دفاع کردن در مقابل فقدان عشق رؤیایی
◦شفا بخشیدن به جراحت‌های ایجادشده در فرایند تحولی

۱-دفاع در مقابل از دست دادن عشق رؤیایی

وقتی به دلایل اجتناب‌ناپذیر فیزیولوژیک دوره شیفتگی سر می‌آید همسران مراحل مشخصی را پیش رو دارند. آدم‌ها وقتی از قلمرو عشق رمانتیک بیرون می‌افتند اول دچار «شوک» می‌شوند. سپس ممکن است به‌واسطه مکانیزم «انکار» دگرگونی‌های پدیدار شده را به‌حساب تغییر موقت خلق یا … بگذارند. وقتی انکار فایده نکرد نوبت «خشم» می‌رسد. خشم برای اینکه چرا محبوب دیروز حالا دیگر مثل گذشته پاسخگویی نمی‌کند. در این مرحله غالباً افراد به‌منظور تلاش برای بازگرداندن پاسخ‌های گذشته از شیوه‌های قهری و اجباری استفاده می‌کنند. وقتی‌که خشم هم کارساز نشد. دوره «یاس و اندوه» فرا می‌رسد. در این مرحله‌ی آخر است که بسیاری از زوج‌ها به طلاق یا زندگی با هم ولی تنها و برخی به بیشتر جنگ کردن پناه می‌برند. زوج‌هایی که دوره شیفتگی را پشت سر گذاشته‌اند باید بفهمند عشق رمانتیکی پدیده‌ای موقتی است و حالا باید تلاش کنند عشق دائمی بر مبنای واقعیت پدید آورند. بنیان‌گذاری عشقی هوشیار اهمیت بیشتری دارد.

۲-التیام آسیب‌های ایجاد شده در فرایند رشدی (تحول در کودکی – تیپ‌های شخصیتی)

تئوری‌های تحولی عموماً در مورد مدت زمانی که فرایند رشد ضروری است، با هم اختلاف نظر دارند. مارگارت ماهلر مراحل شکل‌گیری شخصیت را چهار سال اول می‌داند، از سوی دیگر اریک اریکسون (۱۹۵۹) این دوران را تمام عمر قلمداد می‌کند . ایماگودرمانی مفروضه‌های هردو نظریه را ترکیب و از هردوی آنها وام گرفته است. این نظریه رشد را فرایند هفت تا ده ساله دانسته و فرایند تشکیل‌شده در این دوران چندین بار در طول زندگی تکرار خواهد شد.

یکی از اصلی‌ترین تفاوت‌های آن با نظریه تحولی اریکسون تأکید نظریه اریکسون بر فرایندهای درون روانی و تأکید ایماگو بر فرایندهای میان فردی است. مراحل رشد و شکل‌گیری شخصیت کاملاً بر اساس پیوند میان کودک با مراقب خود بنیان‌گذاری کرده است. فرض اساسی این است که برای گذر موفقیت‌آمیز از هر مرحله لازم است کودک از سوی مراقبش مورد انعکاس و معتبر شماری قرار گیرد. وقتی مراقب نیاز کودک به دیده شدن و پذیرش را برآورده می‌کند کودک مرحله‌های رشد را بدون تجربه منفی پشت سر می‌گذارد.

 

مراحل تحولی در ایماگوتراپی

ایماگوتراپی یا ایماگودرمانی شامل پنج بخش است: دلبستگی – اکتشاف – هویت – قدرت و شایستگی – ارتباط (دوست‌یابی)

۱- دلبستگی (از تولد تا ۲ سالگی)
کودکان نیاز دارند که به یک مراقب دل ببندند و والدین در دسترس و گرم باشند.

۲- اکتشاف (۲-۳ سالگی)
در این مرحله نیاز دارند که کشف کردن و ماجراجویی را تجربه کنند و دوباره به‌سوی مراقب برگشته ماجرا را برای او تعریف کنند. انعکاس گری (بازگرداندن تجارب شنیده‌شده به کودک مانند یک آیینه در این مرحله اهمیت اساسی دارد)

۳- هویت (۳-۴ سالگی)
در این مرحله کودکان کشف بخش‌های مختلف شخصیت خود را آغاز می‌کنند. لازم است والدین وانمودسازی های کودک را به او منعکس کنند.

۴- قدرت و شایستگی (۴-۶ سالگی)
کودکان در این سن وارد دنیای خارج از خانه می‌شوند. در این مقطع حساس مهم‌ترین وظایف والدین تحسین تأیید و آیینه سازی است.

۵ – ارتباط (۶ تا ۹ سالگی)
کودکان کاملاً به محیط بیرون از خانه خو گرفته‌اند. نیازهای تحولی آنان عبارت است از دوست‌یابی: یافتن دوست صمیمی و آموختن پیچیدگی‌ها و تجربه‌ی حسادت‌هایی در روند داشتن و حفظ روابط دوستانه ایجاد می‌شود. وظیفه والدین پرورش و ترغیب دوست‌یابی در کودکان و نیز الگو بودن در این زمینه برای آنان است و باید به ایجاد رابطه با همسالان تشویق کنند.

در مرحله دلبستگی اگر والدین در دسترس نباشد یا به اندازه کافی موردتوجه و مراقبت قرار نگیرد «تیپ شخصیتی» خاصی را در خود پرورش می‌دهد که شخصیت چسبنده و بی‌قرار یا اجتناب‌کننده است. هر دو تیپ خواهان تجربه صمیمیت و دلبستگی هستند البته اجتنابی‌ها این خواسته را انکار می‌کنند. در مرحله اکتشاف چنانچه کودک نتواند مکاشفه‌گری کند تیپ شخصیتی یا درآمیخته خواهد شد یا منفرد. به لحاظ تشخیصی این افراد در گروه اختلالات شخصیتی مرزی و یا خودشیفته قرار می‌گیرند. درآمیخته‌ها با همه کس و با هر شیوه‌ای که شده می‌جوشند و آنها را به خود جلب می‌نمایند. منفردها هم بدون بررسی نظر دیگران هر آنچه خود می‌خواهند را دیوانه‌وار طلب می‌کنند.

در مرحله هویت‌یابی اگر کودک اصلاً مورد انعکاس قرار نگیرد یا انعکاس ضعیف دریافت کند تیپ شخصیتی پراکنده یا خشک شکل می‌گیرد. از نظر تشخیصی بالینی‌ها این مرحله را با اختلالات روان‌نژندی همچون اضطراب یا افسردگی خفیف همخوان می‌دانند. در مرحله قدرت و شایستگی کودک آیینه سازی ناقص دریافت کرده تیپ شخصیتی رقابتی یا منفعل پیدا می‌کند.

در آخرین مرحله درصورتی‌که کودک در دوست‌یابی ناتوان بماند مستعد پیدایش دو تیپ شخصیتی تنها و مراقب است.

جفت گزینی همسران بر اساس تیپ شخصیتی

نکته جالبی که بر اساس زوج‌درمانی ایماگویی و در این رابطه وجود دارد از این قرار است: «وقتی کودکان به بلوغ می‌رسند بر تیپ‌های شخصیتی متضاد با خودشان جذب می‌شوند!» افراد عاشق کسانی می‌شوند که مرحله آسیب‌دیدگی‌شان همانند آنها باشد فقط وقتی همسرمان در همان مرحله تحولی ما و در تیپ شخصیتی متضاد با ما ناکام شده باشد، خواهد توانست آنچه که در کودکی دریافت نکرده‌ایم را برایمان زنده کند اما به دلیل آسیب‌پذیری‌ها و جراحت‌های درونی کسانی را بر می‌گزینند که تدابیر سازگارانه‌شان در کودکی برعکس خودشان بوده باشد. وقتی همسران پس از مرحله شیفتگی در تقاطع تخیلات با واقعیت به آشفتگی می‌رسند زمان درمان ایماگویی فرارسیده است (لاکوت ۲۰۰۷).

 اساس ایماگوتراپی وقتی ما انسان‌ها به دنیا می‌آییم برای منسجم بودن و یکپارچگی پتانسیل داریم، به‌طور همزمان به تفکر – اجرا -احساس- شهود بپردازیم. با این وجود محیط شرایط سازگاری را در ما فراخواند و در این فرایند ما دو وسیله مهم ابراز انرژی‌مان را از دست می‌دهیم. بسیاری از ما در خانواده‌هایی زندگی کرده‌ایم که همیشه گفته‌اند «احساس نکن» «پسرها گریه نمی‌کنند» یا «دخترها کار نمی‌کنن»، «بذار انجامش بدم» یا «تو کودن هستی» «اجازه بده برات فکر کنم».

در اکثر جوامع مردان مستعد از دست دادن احساس و شهود و زنان به کنار گذاشتن تفکر و رفتار متمایل می‌گردند. این دو پارگی که از تأثیرات محیطی برمی‌خیزد با قابلیت‌های ذاتی و طبیعی ما انسان‌ها (کلیت و یکپارچگی) در تضاد است. بر اساس ایماگوتراپی ما شیفته می‌شویم که خویشتن گم‌شده ما را در دست دارد به بیانی دیگر نیمه گمشده ماست. به همین دلیل است «متفکر / عمل‌گرا» به «حس گر / شهودی» دل می‌بازد و برعکس. اما در ادامه چیز عجیب وقوع می‌پیوندد. ما شروع به رنجیده شدن و ناکام گشتن از همان بخش‌هایی که در آغاز مجذوبشان شده بودیم، می‌شویم. بخش‌هایی از وجود شخص مکمل (همسر) که وسایل اصلی ابراز انرژی او هستند، آن بخش‌هایی از خودمان که به دنبال اجتماعی شدن، طردشان کرده بودیم را تحریک می‌کنند و بدین وسیله سبب آزارمان می‌گردند.

عشق رمانتیک وقتی پدیدار می‌شود، لاجرم پایان می‌یابد. همسران با کشمکش‌های قدرت مواجه می‌شوند ولی این مرحله نیز همیشگی نخواهد بود. اما آنچه همواره شاهدش هستیم زوج‌هایی‌اند که یا به‌شدت در چالش‌های این کشمکش‌ها اسیرند و یا به سبب رهایی از فشارهای آن، رابطه را رها می‌کنند. این همسران به دلیل ناآگاهی با فلسفه‌ای که طبیعت برای جفت گزینی انسان‌ها در نظر دارد پیش از آنکه به کشمکش‌ها اجازه دهند، وظیفه رشدی خودشان را به انجام برسانند، رابطه را رها و عشق دیروز را نشانه‌ای بارز از حماقت‌های گذشته بر می‌شناسند.

چنانچه ما زوج درمان گران بتوانیم این فلسفه‌های زیر ساختاری را به زوج‌ها آموزش دهیم رابطه نیز طبیعی‌تر خواهد آمد و همسران به هنگام رویارویی با تعارض به خوبی درونی کرده‌اند که این ناکامی‌ها به هدفی زیرکانه و برخاسته از نظم‌مندی بی‌خطای طبیعت پدیدار شده‌اند.

محتوای درمان

هدف از ایماگوتراپی رساندن زوج‌ها به دو بینش اساسی است: رابطه مشترک چیزی جز بازتابی از واقعیت فردی هر همسر نیست به‌عبارت‌دیگر رابطه زناشویی هم از پویه‌های درون فردی تأثیر می‌پذیرد و هم بر آن تأثیر می‌گذارد. فرایند درمان برآنست که در خاتمه همسران را به درک مفهوم ازدواج و حفظ رابطه دیرپا مجهز سازد. درمان تصویرسازی – ارتباطی با هدف تبدیل تجارب منفی کودک به تجاربی شفا یافته و عمیق در بزرگ‌سالی فعالیت می‌کند. این درمان شفابخشی، جراحت‌های کودکی حل تعارضات زناشویی و افزایش صمیمیت و پیوند را آماج کار خود قرار داده است.

هدف درمان این است که همسران به لحاظ شخصی یکپارچه شوند و رابطه هشیار را تجربه کنند. (موریس ۲۰۰۳) هدف نهایی درمان خلق رابطه آگاهانه‌ای است که در سایه آن هر دو همسر احیا و بازآفرینی گرایش ذاتی‌شان به یکپارچگی را تجربه کنند. آماج ایماگوتراپی بازگرداندن تجربه گمشده هر فرد از یکپارچگی ست که در کودکی آن را از دست داده بوده‌اند (لاکوت ۲۰۰۷)

در زوج‌درمانی ایماگویی، تعهد لازمه حرکت به‌سوی یکپارچگی است به همین خاطر زوج‌ها برای گذار از فرایند ایماگوتراپی باید به رابطه متعهد باشند. ایماگوتراپی در همکاری با سائق ناهشیار تلاش می‌کند تا افراد را به یکپارچگی برساند. یکپارچگی به دو امر بستگی دارد: یکی اینکه زوج آسیب‌پذیری خود را درک کنند و دیگر اینکه همسران به تلاش در جهت احیاء انسجام شخصی و در همسر متعهد باشند. فرایند یکپارچه شدن همیشه با درد و رنج همراه است.

نقش رابطه درمانی

در مقایسه با درمانگران سنتی و پیروان درمان‌های بسیار کوتاه شفا دهندگی یکسویه نیست. بلکه ایماگو درمانگر تسهیل گر فرایند درمانی ویژه‌ای است که همسران را در راستای شفابخشی به یکدیگر و رشد به‌سوی یکپارچگی قدرتمند می‌کند. درمانگر برآنست تا هر همسر را درمانگر دیگری کند او بیش از آنکه مظهر شفادهندگی باشد مربی و هدایتگر خواهد بود. اساساً ایماگو درمانگر همسران را در جهت ساختن رابطه‌ای آمیخته با تعهد و سرشار از تماس‌های توجه آمیز و پیوندهایی همدلانه هدایت می‌کند.

سه مرحله اساسی در گفتگوی آگاهانه:

  1. آیینه سازی
  2. اعتباربخشی
  3. همدلی.

نهایتاً پیوند میان همسران را بازآفرینی می‌کند و این پیوند همان مرهمی است که جراحت‌های هیجانی توقف‌های رشدی و بلوکه شدن‌های معنوی را شفا خواهد داد.

 

در مورد تفاوت روانکاو با یک روانشناس عادی روی لین لینک و برای آشنایی با نتایج و تاثیر روانکاوی روی این لینک کلیک کنید.

سوالات خود را در با سایت دکتر عاشوری مطرح کنید.

 

منبع

دانشنامه روانشناسی مردمی

کتاب: زوج در مانی تحلیلی
تالیف و ترجمه: بیتا حسینی
نشر: جنگل

یک دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *